مـلالـی جان!
Sunday, 14 May 2006 00:00
شاعر: رحیمه توخی
ای تک سرو قـد برافـراشتهی وادی های تفـتیـده لـب،
ای طنیـن رعـد برخاسـته از عـمـق خموشـی های وحشـتـزا،
ای فـوران هـزاران هـزار فـریادی در گلـو مانـده،
کـز تبار ملالی و مینایی.
همه دانند
که تو، جویایـی.
که می جویـی، نگــین صبـح سپـید را
در تیرگی "دخـمه" ای که جـز گـرگان را نباشـد راه، بدآنجـا
گـرگانی خون لـیس چکمه های " دزدان دریــایــی"
ای طنیـن رعـد برخاسـته از عـمـق خموشـی های وحشـتـزا،
ای فـوران هـزاران هـزار فـریادی در گلـو مانـده،
کـز تبار ملالی و مینایی.
همه دانند
که تو، جویایـی.
که می جویـی، نگــین صبـح سپـید را
در تیرگی "دخـمه" ای که جـز گـرگان را نباشـد راه، بدآنجـا
گـرگانی خون لـیس چکمه های " دزدان دریــایــی"
ملالی
Saturday, 03 December 2005 00:00
اهدا به ملالی جویا
شاعر: اسد از جاغوری

به قلب دشمن ما میخ كفتی
كلامت حرف دل های غریبان
برای عاشقان از عشق گفتی
خبرها داغ از نام قشنگ ات
جهالت خیز می گیرد به جنگ ات
بگیر اندیشه را محكم به چنگ ات
كه تاریخ رنگ می گیرد ز جنگ ات
دموكراسی ترا رهبر بداند
همه مردم ترا خواهر بخواند
تویی هم رهبر و هم خواهر ما
تویی در روز جنگ همسنگر ما
ترا جویا عجب نامی ست زیبا
ملالی زنده شد در تاریخ ما
مواظب باش به جان قهرمانت
كه گرگانند جمله دشمنانت
اسد نه قافیه نه وزن داند
فقط چند جمله یی از عشق خواند
برگرفته از ماه نامه «شفق»، شماره اول
اسطورهء دوران
Wednesday, 17 August 2005 00:00
شاعر: سردار
کـه بـرخــاستــی ز بنیـاد نجیبــان کـز سـوی عالمـی گردیـد اجـابـت نیـارد تـاب تـو پـوسیــده جسـمی بـــه نســل آریــا مـانــد نشــانـــه هـزاران قـامــت بــالا نگـون شـد ز رو بـالا زدی نـیـرنـگ تـاریـخ زدی زنجـیر تاریخ را تـو پیونـد ز چهـر زن زدودی رنـگ زردی تـو برداشتـی قـدم هـای پیــاپــی بکــش بنیــاد استبــداد از بـیــخ بــزی مثـل مــلالــی پـاک و آزاد تـو پیشـوای شجـاعـان دگـر شو خموش گردان جفنگ وزشت ویاوه دعـای وی بهمـراه تـو هـر سـو |
تـوئـی اسطـورهء دوران عصیــان صــــدای تــو نفیــر پــر صــلابـت زهـم پـاشیـد بــدسـت تــو طلسمـی ز ســــاطـور جـــلادان زمـــانـــه که تسلیخگاه کابل جـوی خون شد تـو شیـــپور گلـوی تـنگ تــاریـخ تو رهپیمای آن شاهـدخت میـونـد تو قـرنـی را بهـــم پـیونـد کــردی مناعـت پیشـه کـردی چـن مـلالـی صـــدای گام تـو شیــپــور تـاریـخ بــریـزان کــاخ بیــــداد را ز بنیـاد تـو”جـویـا“ی رفیـقـان سفـر شـو بــدستانـت بگیر بـیـرق چـو کـاوه ز«سردار» برگ سبزی تحفهء تو |
دختر خورشید
Wednesday, 10 August 2005 00:00
تقدیم به: ملالی جویا که صدایش راهیست بسوی آوا های گمشده.
شاعر: فاروق فارانی

که باروت شب منفور را
پر از لهیب عشق میسازد.
زمین هرگز نمیدانست
که گام کوچک ات
بر سینه اش جاریست
تا فریاد ها را
با طلوع گرم آوازت بشوراند.
هوا و آسمان
و آفتاب و ماه
در خمیازه زرد تحمل پیچ میخوردند.
دخت آفتاب
Friday, 01 October 2004 00:00
شاعر:ن-پ-حشمت

فـــــــرا از قــــله هــــا و رود آمــــــو
ملالــــــی هـــم چو حـــلاج فـــدایی
چــو رعد آســــا در آن تـــالار نـــدایی
چــنان کیـــن درد بــــر دل هــــزار زن
چنان شیهه زنان گـــفت این شیر زن
نشاید جــــرئتی مردان چنیــن است
چوتندر میبرد هوش و گهی دســـت
به ملالی جویا - ملالی روزگارم
Friday, 03 September 2004 00:00
شاعر:هاشمی

ملالی پر ستاره آسمانت
زدودی خورشید وار ابر سیه را
ملالی آفرین بر این زبانت
تو كردی چهره خاین نمایان
بود برق آسا سخنها و بیانت
بلرزش آمدند آن شب پرستان
چو بشگفتنی بموقع در زمانت
در آن دم كه تماشه داشتم این وضع
زشوق بارید اشكم از بیانت
بهر كوچه به هر بازار كه رفتم
ملالی! همزبانها داشت زبانت
هزار خاموش و دلشكسته را تو
صدا گشتی صدای مردمانت
هارهت پر رهرو و عزمت راسخ
ملالی از گزند خواهم امانت
اگر باشد لوایی «هاشمی» را
لوایش است مزین با فغانت
صدای آشنا
Thursday, 25 December 2003 00:00
صدای ملالی جویا
شاعر: قرضی

ایـن صــدای مـــردم مظلـــوم مــاســت
ایــن صــدا بــر دشمـن زن آشنــاســت
ایـن صـدا ازطفـل و زن دربرچـی است
این صـدا از سقـف كـوتـه سنگی است
ایـن صـــدا فیـر هــزاران راكـت اسـت
ایـن صـدا بهـر جهــان ســاكـت اســت
ایـن صــدا شـلاق چنـدین سـالـه اسـت
سنــگســـار مــردمــان ســـاده اســـت
ایـن صـدا از صـد هـزاران بیـوه است
از یتـیمــی خیــلهـــا پـژمـــرده اســت
ایـن صــدا در دور تـاریـخ آشنــاسـت
فریـاد كوچــه و پــس كـوچـه هــاست
ایــن صــدا بیــخ تـو لـــرزان میـكنــد
بــر جنـایتـكــار طــوفـــــان میــكــند!!
منتشر شده در روزنامه «انیس»
Page 17 of 17